loading...

گوشه هـآیـی از زِنـدگآنـی پُـر فراز نشیب

بازدید : 265
جمعه 8 آبان 1399 زمان : 5:37

خب خیلی وقته ننوشتم یه هفته :) خب بابام یه نذری داشت و اونم این بود که حالش خوب بشه و کسایی که در طول مریضیش کنارش بودن رو یه مهمونی بده و یه گوسفند هم قربونی کنه و خودش ذبح کنه ( چه بد توضیح دادم ) تو باغ این مهمونی برگزار شد و من اصلـا حوصله نداشتم ، کل وظیفه‌ها بر عهده من بود و دست تنها بودم ، داشتم کارا رو میکردم و پذیرایی و اینا .. رسیدیم خونه و فرداش قرار شد گوشت‌ها رو پخش کنیم ، مامانم گفت تو مال همسایه‌ها رو پخش کن بعدشم رفتیم سراغ خیریه و بقیه افراد ! رسیدم خونه همساده مورد نظر " پنگوئن " لعنتی استرسم داشتم Neutral Face بدون دلیل ! هی تو قلبم خدا خدا میکردم خودش نیاد دم در :| که از شانس خوب من خودش جواب داد Woman Facepalming: Light Skin Tone گفتم میشه یه لحظه بیاید دم در ، تا بیاد داشتم دور ترین محل رو پیدا میکردم که اونجا وایسم و دستم رو دراز کنم و بگم بردار از سینی . خلاصه تشریف آوردن Woman Facepalming: Light Skin Tone گفتم یکی از اینا برای شماست ! یکی دو ثانیه مکث کرد و بر داشت و گفت ببخشید از طرف کیه این ؟ یجوری برگشتم و نگاش کردم فکر کنم ترسید :| فامیلیم رو گفتم ! نشنااااااااااخت Neutral Face فقط چادر سرم بود تغییر آنچنانی نکرده بودم (عینک نداشت )
بعد از اینکه برگشتم خونه تا چند روز به خنگیش میخندیدم =) روز بعدشم مامانش زنگ زده بود برای تشکر ...

دیگه هدف داریم چه میشه کرد !
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

آرشیو
آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی